مینویسم هرشب...



به نام خداوند احساس پاک.

نمیدونم شمایی که گذرتون میفته به اینجا منو میشناسین یانه احتمالش کمه اما غیرممکن نیست :)

خانم الف هستم دختری از خطه ی سردسیر کشور وکلی دغدغه ی فکری ودنیای متفاوت که میخواست خودشو پیدا کنه

در جستجوی من!! این بود اسم وبلاگم. به مشکل برخوردم بابعضی چیزها فکرمیکردم خیلی یهویی دنیام عوض شده وگم شدم! اما همیشه مستقل بودم و خودم تجربه کردم ویاد گرفتم .

هنوزم ترجیح میدم تجربیاتم فقط دریک محدوده ی خاصی باشه که عقلم بهش میگه محدوده ی کم خطر و درست!

بالاخره تونستم دنیایی که درش قرار گرفتم رو درک کنم وبه شکل درستی دربیارمش

چقد که توی این مدت خودمو شناختم وتسلط پیداکردم رو افکار واحساس و دیدگاهم!

شاید میشه گفت دراین یک سال با اتفاقات وتجربیاتی که پیش اومد بیشتر از یک سال بزرگ شدم وبیشتر به آرامش رسیدم

وخبر خیلی خوب هم اینکه راه لذت بردن ازاین دنیا و داشتن حال خوب هم دیگه برام واضحه

خلاصه خانم الف الان به یک سال قبل که نگاه میکنه یه دختر کوچولو و شکننده با احساسات بزرگ میبینه

اما سعی کرده الان خیلی چیزهارو به تعادل برسونه وحال دلشو خوب کنه

گفتم خانم الف ، این اسمی نبود که بشه منو شناخت باید بگم یک دخترِ زاده ی اولین ماه بهار همیشه بهاردخت هست ومیمونه

الف . اولین حرف از اسمی که خانواده عزیزترازجانم درنیمه های فروردین ماه درگوشم زمزمه کردن

 

همیشه به فضای وبلاگ حس متفاوت تری داشتم برای همین زمانیکه تصمیم گرفتم بازهم بنویسم اینجارو ترجیح دادم تا دفترخاطراتم.

امیدوارم این روزهایی که پراز حس های خوبم بتونم ذراتی از این حس رو به اینجا هم انتقال بدم.

 

من اینجا می نویسم.

هرشب

 

شبها وقتایی که احساس کردم دیگه کاری نمونده اونروز انجام بدم میام اینجا، به خلوتکده خودم.

اگرهم پیوسته نشد که بیام روز بعدش میام و سلامی عرض میکنم:)

 

اگرکه حوصله کردین و تااینجا خوندین دمتون گرم 

به امید روزهای خوب

یاعلی

98.11.11 

 

 

 


امشب مینویسم درحالیکه همزمان آهنگ های آلبوم شادمهر داره توی گوشم تکرار میشه. این موقع شب هندزفری تنهاراه چاره ست :)

 

مامان اینا مثل همیشه نزدیکای 11 خوابیدن، آخه بابا عادت داره زودتر بخوابه بخاطر کارش

بابای  وقت شناس من:)

داداشم آقای الف داره نگام میکنه گهگاهی، این یعنی اونم نخوابیده. خخخ صدای خمیازش اومد. یخورده بعدمیخوابه حتما

 

بریم سراغ کارای خودمون.دیروز وامروز چیکارکردم؟

همینجاباید منو بشناسین که دختری سختکوشم ودوست دارم باکارهای مختلف مشغول کنم خودمو

همین باعث شده در زمینه های نمایندگی کلاس و ارتباط بامسائل دانشجوها وفعالیت درتشکیلات مختلف دانشجویی نقش فعالی داشته باشم.

یک علاقه ی نه چندان جالب که درگیریو زیادمیکنه وزمان استراحت رو کم 

اما به هرحال شبها ازسرخستگی بیهوش شدن رو ترجیح میدم به افکار مزاحم وشمارش گوسفندها!!

خیلی وقته که شب هام اینطور صبح میشه

امتحانات ترم 3 ،  5 روز پیش تموم شد وبرگشتیم شهرای خودمون .روزبعد خبر فوت یکی از فامیل های نزدیکمون به گوشمون رسید وشبانه رفتیم شهرستان

تا3 روز درگیر مراسمات بودیم بعد  شروع کردم به هماهنگی بااساتید که آقا بذارید ما26 بهمن برگردیم دانشگاه امامتاسفانه دوتااستاد که هیات علمی خودمونن اتفاقا و دروس اختصاصی باهاشون داریم مخالفت کردن و وقتی اصرارها وپیگیری ها نتیجه نداد بیخیال چندتا استاد دیگه شدم وبه 

همکلاسیها وهمکاران آینده اطلاع دادم که 19 بهمن تشریف بیارید وبایه یاعلی آخر پیام ، فرار رو به قرار ترجیح دادم 

اونام دمشون گرم اعتراضاتشون رو خالی کردن وسط گروه کلاسی :/

خلاصه اینکه جمعه این هفته بلیط دارم به سمت شهر محل تحصیل.انصافا هنوز خستگی امتحانات از وجودمون خارج نشده

 

عه یه آهنگ از Satin پریده وسط اهنگای شادمهر خخخخ

 

دیروز. نشستم فایل هارو برای بورد تشکل آماده کردم البته ناقص، فردا انشاالله تمومش میکنم

امروز با دوتا از اساتید(بیماریهای مغزواعصاب ، بیماریهای روماتیسمی) تلفنی صحبت کردم متاسفانه پزشکان عزیز نمیتونن بغیراز ساعت 8 تا10 تایم دیگه ای تشریف بیارن دانشگاه ماااااهم کلاسمون همه خ.خون!! اما درعین حال شب زنده دار نمیتونیم سحرخیزباشیم واین مشکل ایجادمیکنه برامون

هماهنگی وجابجایی کلاسا حسابی دردسره که برعهده اینجانب یک همیشه خسته ست!

بماند

امروز و همسر گرامیشون رفتیم کافی شاپ، علاقه به شیرموز وکیک شکلاتی نمیدونم تاکی درمن ادامه خواهد داشت.

بعدش فست فودی !

میتونستیم همونجا ،پیتزا هم سفارش بدیما ولی تواون لحظه حس کردم دیگه گنجایش هیچیوندارم

خلاصه یکم که تومسیر موندیم ظرفیت پیتزاهم ایجادشد :)

خیلیی کم تونستم بخورم بجاش خواهری و همسرشون سنگ تموم گذاشتنااا

خداروشکر. عشق بین خانواده هامون برجسته س

خواهروشوهرخواهرم هم از این قضیه مستثنا نیستن.

 

آخرسر نقاشی جناب برادر روهم راست وریس کردیم به مناسبت دهه فجر!

برم بخوابم تا دیر نشده، ممکنه هرلحظه روی لپ تاپ بیهوش بشم

شب بخیر

------------------------------------------------------------------------------------------

-_-  از اثرات خواب آلودگی دیشب.به جای ذخیره وانتشار ، روی ذخیره وپیش نویس کلیک کردم!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها